یک روز، آخرای ساعت کاری بانک، پسر بچه ای با یک قبض در دست نزد تحویل دار بانک رفت و گفت:
لطفا این قبض و پرداخت کنید.
تحویل دار گفت: پسر جان وقتش گذشته و سایت هارو بستیم، فردا صبح بیار انجام میدم.
پسر بچه گفت میدونی من پسر کی هستم؟! بابام هم بیاد همین و میگی؟!
تحویل دار گفت پسر هر کی هم که باشی ساعت کاری بانک تموم شده و سایت و بستیم!
پنج دقیقه بعد پسر بچه با یه مردی که