اولین مجله فرهنگی ،اجتماعی شهرستان باوی
اولین مجله فرهنگی ،اجتماعی شهرستان باوی
کودکی بیش نبودم. با پدر کنار «رودخانه کارون» نشسته بودیم و پدر از
خاطراتش با «کارون» سخن میگفت با وجود صدای جوش و خروش گذر رودخانه، به
سختی صدای پدر را میشنیدم. ماهیگیران در قایقهای خود که پاروهایی بلند
داشت، مشغول انداختن تور در رودخانه بودند، و من کنار پدر، خیره به ماهیانی
که از کنار ما عبور میکردند، نگاه میکردم. آهنگی در گوشم نواخته میشد،
گمان کردم زمزمه ماهیگیران است اما کمکم با آهنگی دیگر ترکیب شد و من را
از خواب و رویای شیرینم بیدار کرد...
یادم آمد اکنون مدتهاست که از سالها میگذرد، اما خاطرهها چه تلخ و چه شیرین هرگز فراموش نمیشوند و برای مرور همیشه زندهاند.
یادم
آمد پدرم همیشه میگفت که در کارون کشتیرانی میشد و حتی از عبور آن از
زیرپل سفید عکس گرفته بود. اما اکنون چه...؟ وقت آن است که بر کاروان مرثیه
بخوانیم...
ادامه مطلب ...