واضح ومبرهن است که هر فوتی علتی دارد.فی المثال :پایان یافتن تاریخ عمر،تصادف،خودکشی و...
لاکن برخی از فوت ها وبه نظر متخصصین ورانندگان محترم،اکثر فوت ها به دست دکترها صورت می گیرد!(دکتر:فردی سفیدپوش که با حضرت عزرائیل همکاراست ودر مراکزبهداشتی وبیمارستانها به وفور یافت می شود .جنس مونث آن بیش تر ار جنس مذکراست .برگرفته از تعاریف الاشغال نوشته ابوعبید عزرائیلی جلد اول ص 568)
طبق معمول مثالی ملموس که این حقیر شاهد آن بوده را برایتان نقل می کنم.
در مورخ 6/1/93به هنگام خروج از اداره آموزش وپروش ،یکی از همکاران سراسیمه خواهان رساندن وی به منزلشان شدکه این حقیر اجابت نموده وی را رساندم در راه متوجه شدم که شوهرنامبرده بر اثر فشار وقند بالا به حالت بیهوشی در آمده است. (البته این حقیر متوجه نشد که فشار ایشان از نوع فشار زندگی بوده یا فشار خون؟)
فلذا عرق غیرت مال به جوش آمد و آقای ((غ )) را بغل کرده وبا ماشین خودمان به مرکزبهداشت شهرستان باوی رساندیم.
در راه به فیلمهای خارجی فکر می کردم که برای بردن مریض با هلی کپتر (ببخشید بالگرد) سربالین مریض حاضر می شوند وحالا ما با ماشین شخصی باید مریض را برسانیم.
به محض روئیت مریض توسط پرسنل همگی گفتند:ای وای این که تازه اینجا بود!!!!!!!!!!
القصه:مریض را بر تخت خواباندیم و طبق معمول خانم دکتر سر بالین مریض حاضر شد، دستور صادر فرمودند که
پس از پرداخت حق ویزیت! نوار قلب بگیرند که خوشبختانه دستگاه سالم بودهرچند یکی ،دوتا از کلاهکهای دستگاه مرخصی رفته بودند.در ادامه چون مریض بیماری قند داشتنددستور داده شد که تست قند توسط دستگاه گرفته شود که متاسفانه دستگاه نوار نداشت!!!!!!!!!
فلذا دکتر به همه ما دستور دادند که کل داروخانه ها را بگردیم همه رفتیم وبعداز چند دقیقه آمدیم ولی نوار قند در مرکز شهرستان یافت نشد که نشد!
دکتر محترم پس از کلی تفکر گفتند برید واز همسایه مان یعنی اورژانس دستگاهشان را بیاورید .همه به طرف اورژانس حمله کردیم ولی متاسفانه باطری دستگاه تست قند اورژانس خراب بود!!!!!
همه به طرف مرکز برگشتیم ودکتر دوباره گفتند که فقط نوار بیاورید .حمله مجدد به طرف اورژانس آغاز شد.مسولین اورژانس گفتند نوار دستگاه ما به دستگاه خانم دکتر نمی خورد!
پس از کلی کلنجار وبحث واستدلال با مسولین اورژانس موفق به دریافت دو عدد نوار تست قند شدیم وبه خانم دکتر دادیم .
بنده خداها راست گفتند نوار به دستگاه خانم دکتر نمی خورد ولی از انجا که ما ملتی هستیم خودکفا ومبدع ،دکتر فرمودندمن می توانم از پشت نوار هم مقدار قند را بدون دستگاه حساب کنم !
به این می گویند خانم دکتر همه فن حریف ،مخصوص شرایط سخت وبحرانی !
بعد از تست خانم دکتر فرمودند قند ایشان بین200تا 300است!!(به این میگن دقیق تر از دستگاه)وسپس برای همکارش طرز تست قند بدون دستگاه را شرح دادند وماهم از این کلاس درس استفاده کردیم.
خوشبختانه از آنرو که مریض از قشر آسیب پذیر جامعه بود کماکان زنده بودند.
خانم دکتربه در خواست ما برای انتقال بیمار به بیمارستانهای اهوازپاسخ مثبت دادندوضمن تماس با اورژانس ومعرفی خود!! خواستار یک فروند آمبولانس شدند.
پس از پرداخت حق سوزن کاری ومهر وغیره..منتظر اورژانس شدیم .وخانم دکتر(ص) ضمن تماس با مافوق خود درخواست نوار تست قند وچند کلاهک دستگاه قلب دادند!وسپس رو به همکارایشان کردند وگفتند که فقط من سه روز نبودم ببین مرکز به چه حالی در آمد .خدارا شکر بیشتر مرخصی نماندم!!!!!!!!!!!
خوشبختانه دونفر از بچه های اورژانس سر رسیدند.بعداز سلام علیک وعید دیدنی با بچه های داروخانه به سراغ مریض نیامدند!
(در تعربف دارخانه های ایرانی آمده است:داروخانه محلی است برای گپ وگفت واستراحت پرسنل بومی وغیربومی که در آن دارو وجود نداردومتصدی آن اماکن نزدیک که دارو در آن یافت می شود را به سمع ونظر شما می رساند!منبع پیشین)
مسول آمبولانس ضمن تکمیل فرمهای مربوطه خودشان با خانم دکتر مذاکراتی انجام داده وسراغی نیز از دو نوار تست قند گرفتند و....
سپس بر سر بالین مریض حاضر شده وبا تلنگری بر پیشانی مغفورله خواستار این شدندکه مریض چشمان مبارکش را باز کند.
به اصرار ما وفریادهای بلند مریض چشمکی باز نمود ومسول آمبولانس علت سقوط این مرد بر زمین را فشار عصبی تشخیص دادندومدت زمان عصبی بودن وی را از شامگاه دیروز تا به حال دانستند !!!!!
آدم می ماند که این همه تست روان شناسی ودستگاه را برای چی اختراع کردند.
با گفتن این جمله همگی بر علیه زن ایشان که در حال شیون و گریه بودندیورش برده وگفتند چرا بنده خدا را عصبی کردید !!!(به این میگن تفرقه بنداز تا کمبود امکانات معلوم نشه!)
زن بیچاره فرمود بخدا دیشب جشن داشتیم ومغفورله شاد وشنگول بود!
مخلص کلام اینکه برای حمل مغفورله وبا اجازه مسولین آمبولانس تخت چرخ دار را آوردیم ومریض را سوار آمبولانس نمودیم.
برعکس فیلمهای خارجی نه دستگاه اکسیژنی بود ونه پرسنلی که بیمار را بلند کند .
جالب تر اینکه دو مسول آمبولانس جلو سوار شدند ویک نفر نگهبان از آشنایان مریض عقب سوار شدتا به محض فوت ایشان مسولین آمبولانس را مطلع نمایند.!!
جالب تر از جالب اینکه در هوای گرم خوزستان ومریضی که فشارش بالابودکولر آمبولانس روشن نبود ! .
خدا شفای عاجل نصیب این آقا نماید واز خدا می خواهیم هیچ آدمی را مریض نگرداند.
سلام علیکم
واقعا استفاده کردم. طنز بسیار جالب و قوی بود. ای کاش مسولان هم این طنز را بخوانند. شاید درسی بگیرند.