شناخت جریان مارکسیسم : مارکسیسم از مکاتبی است که در دوره ی معاصر ، فضای سیاسی ایران را متاثر ساخته است . این جریان نیز همچون جریان سلطنت طلب از حمایت بیگانگان برخوردار بوده است . بیشترین تاثیر مارکسیستها در عصر اشغال ایران پس از جنگ جهانی دوم بود. در این زمان آنان با حمایت دولت شوروی فعالیتهای خود را گسترش دادند و با شعار خدمت به خلق ، با بیگانگان متحد شدند .
جریان مارکسیستی ، از نظر ایدئولوژیک در افکار کارل مارکس و فریدریش انگلس آلمانی ریشه دارد . این جریان با حمایت از
کارگران ، به هیچ روی نظام سرمایه داری را قبول ندارند و بر بنیان مادیگرایی و الحاد استوار شده است . جریام مارکسیستی پس ازورود به ایران همزمان با انقلاب مشروطه تحت عنوان دو شاخه چپ قدیم و چپ جدید مارکسیستی با تاسیس احزاب و سازمانهای خاص خود ، در تحولات سیاسی و اجتماعی ایران به ویژه پس از شهریور 1320 ش . نقش پیدا کرد . می توان گفت که هدف این جریان ترویج افکار مارکسیستی و استقرار رژیم سوسیالیستی در ایران بوده است . مارکسیسم در واکنش به ستمگری های نظام سرمایه داری و لیبرالیزم کلاسیک حاکم بر قرن 19 اروپا پدید آمد . شکاف طبقاتی و فقر وحشتناک مردم ، که پیامد لیبرالیسم کلاسیک بود ، برخی را به این نتیجه رساند که راه نجات مردم ، نابودی نظام سرمایه داری است . این گروه ، که به راه حل های جمع گرایانه و توجه به کارگران و تهیدستان معتقد بودند ، سوسیالیست نام گرفتند . از مهمترین اندیشمندان سوسیالیست ، کارل مارکس المانی است . مجموعه افکار اورا مارکسیسم نامیدند . مارکسیسم شاخه های زیادی دارد : 1- شاخه مارکسیسم - لنینیسم : این شاخه را لنین رهبر انقلاب شوروی پدید آورد که بر خلاف مارکس ابرای یجاد انقلاب سوسیالیستی منتظر تاریخ نماند ، بلکه به توطئه گری و تصرف قدرت سیاسی از طریق ایجاد حزب پیشتاز مرکب از روشنفکران انقلابی اعتقاد داشت . 2- شاخه مارکسیسم - مائوئیسم : این شاخه به افکار مائوتسه تونگ رهبر حزب کمونیست چین اطلاق می شود . مائو با توجه به جامعه چین به جای تکیه بر طبقه ی پرولتار یا کارگر صنعتی - که مورد توجه مارکس بود - به طبقه دهقان توجه داشت . مارکس دهقانان را ارتجاعی می دانست ، اما مائو آنها را انقلابی می دانست . مائو ئیسم یعنی مارکسیسم چینی است . 3- شاخه چپ نو : این جریان در دهه 1970 م . در اروپای غربی ، آمریکای شمالی ، و آمریکای لاتین و کشورهای آسیایی از جمله ایران در بین دانشجویان هواخواه پیدا کرد . چپ نو واکنشی بود در قبال سر سپردگی و وابستگی احزاب کمونیستی قدیمی یا چپ قدیم به روسیه ، این جریان گرچه با فساد دنیای سرمایه داری مخالف بود . اما بدلیل گرایش ضد شوروی مورد توجه سازمانهای اطلاعاتی غرب قرار گرفت . 4- شاخه ارو کمونیزم یا کمونیزم اروپایی : این جریان توسط سانیا گو کاریلو دبیر کل حزب مکونیست اسپانیا در دهه 1970 تا 1980 م . تشکیل شد . فدف این جریان استقلال از رهبری مسکو ، کنار گذاشتن تز دیکتاتوری پرولتاریا و نظام تک حزبی سوسیالیستی بود . این جریان به انقلاب سوسیالیستی معتقد نبودند . مشارکت در نظام دموکراسی چند حزبی غربی را پذیرفته بودند . 5- شاخه گوربا چفیسم : مهمترین ضربه بر بنیاد مارکسیسم را میخائیل گورباچف وارد کرد . او بر مارکسیسم خط بطلان کشید . گوبا چف با اعلام سیاست گلاس نوست ، واژه ای روسی به معنای فضای باز سیاسی و پرسترویکا به معنای بازسازی اقتصادی ، کوشید تا از فروپاشی شوروی جلوگیری کند ، اما نتوانست و اتحاد جماهیر شوروی پس از هفتاد سال حاکمیت کمونیسم فرو پاشید . امام خمینی رحمته الله علیه پیش از آن ، در نامه ای به گوربا چف ، شکست مارکسیسم را نوید داده و با بیان اینکه مشکل اصلی کشور شما مالکیت ، اقتصاد و آزادی نیست ، بلکه عدم اعتقاد به خدا است ، او را از پناه بردن به دنیای غرب بر حذر داشته بود . با این حال ، گوبا چف نتوانست معنای ژرف این پیام را دریابد و امام خمینی در باره کمونیسم فرمودند : بر همه روشن است که از این پس کمونیسم را باید در موزه های الریخ سیاسی جهان جستجو کد ، چرا که مارکسیسم جواب گوی هیچ نیازی از نیازهای واقعی انسان نیست ، چرا که مکتبی است مادی و با مادیت نمی توان بشریت را از بحران عدم اعتقاد به معنویت که اساسی ترین درد جامعه بشری در غرب و شرق است ، به در آورد .
مبانی فکری جریان مارکسیستی : 1- مادی گرایی(ماتریالیسم دیالتیک ) 2- نفی خداوند ،دین و مذهب 3- زندگی اشتراکی و نفی خانواده 4- نفی مالکیت خصوصی 5- زیر بنا بودن اقتصاد 6- تضاد طبقاتی 7- مادیگرایی تاریخی (ماتریالیسم تاریخی ) .
احزاب و گروههای مارکسیست : 1- چپ قدیم که در ایران سه دوره را پشت سر گذاشت : لف)دوره سوسیال دموکراسی انقلابی ب) دوره حزب کمونیست ایران ج) دوره حزب توده ایران
2- چپ جدید : این گروه در ایران بر مبارزه مسلحانه پای می فشرد . مهمترین گروه های چپ جدید در ایران عبارتند از : 1- سازمان فدائیان خلق ایران 2- سازمان پیکار در راه آزادی طبقه کارگر 3- حزب دموکرات کردستان ایران 4- حزب کومله 5- حزب پژاک . همه این گروهها علیه منافع ملی و نظلام جمهوری اسلامی اقدامات مسلحانه انجام دادند ، اما جز شکست نتیجه ای نگرفتند . سخن آخر این که جریان مارکسیستی بدلیل وابستگی به دولت شوروی و دیگر قدرتهای بیگانه ، فقدان درک درست از بافت ایدئولوژیک مردم ایران و دست زدن به اقدامات غیر عقلایی ، عجولانه همچون مبارزه مسلحانه بدون ارزیابی و سنجش امکانات ، هیچ گونه نتوانست در بین توده های مردم جایگاهیی پیدا کند و بدلیل همکاری با بیگانگان درنتیجه به کشور خیانتت کرده است . امیدوارم این مطالب مورد استفاده قرار گیرد . بحث ادامه دارد ...
کارل مارکس فرزند سوم هاینریش مارکس لوی (Marx Levi)، یک وکیل دادگستری یهودی بود که از خانوادهٔ خاخامهای معروف شهر محسوب میشد. هاینریش «مارکس لوی» به خاطر محدودیتهایی که دولت پروس برای حقوقدانان یهودی قائل شده بود و به خاطر این که بتواند شغل خود را در دادگستری حفظ کند، به شاخهٔ پروتستان مسیحیت گروید و از آن پس خود را هاینریش مارکس نامید. در سال ۱۸۲۴ فرزندان وی نیز به مسیحیت گرویدند.
کارل مارکس در شهر تریر دورهٔ دبیرستان را به پایان رساند و در دانشگاه شهر بن به تحصیل رشتهٔ حقوق پرداخت. یک سال بعد به برلین عزیمت کرد و در دانشگاه آن شهر در رشتههای فلسفه و تاریخ به تحصیل ادامه داد. مارکس در سال ۱۸۴۱ با ارائهٔ تز دکترای خود دربارهٔ اختلاف فلسفهٔ طبیعت دموکریتوس و اپیکور تحصیلات دانشگاهی خود را از راه مکاتبهای در دانشگاه ینا به پایان رساند. او به امید آن که بتواند در دانشگاه بن تدریس کند به آن شهر رفت ولی دولت پروس مانع اشتغال وی بهعنوان استاد دانشگاه شد. مارکس در این زمان به روزنامهٔ نوبنیاد لیبرالهای جبههٔ اوپوزیسیون شهر کلن پیوست و بهعنوان عضو ارشد کادر تحریریهٔ روزنامه مشغول به کار شد. در این دوره مارکس یک هگلی بود و در برلین به حلقهٔ هگلیهای چپ (شامل برونو باوئر و دیگران) تعلّق داشت. در طول همین سالها لودویگ فویرباخ نقد خود را از مذهب آغاز نموده و به تبیین دیدگاه ماتریالیستی خود پرداخت. ماتریالیسم فویرباخ در سال ۱۸۴۱ در کتاب جوهر مسیحیت به اوج خود رسید. دیدگاههای فویرباخ، بهخصوص مفهوم بیگانگی مذهبی او، تأثیر زیادی بر سیر تحوّل اندیشهٔ مارکس گذاشت. این تأثیرات را میتوان بهوضوح در کتاب «دستنوشتههای اقتصادی فلسفی ۱۸۴۴» و بهصورت پختهتری در کتاب سرمایه مشاهده کرد.