باوی سلام :/ روایت استقبال از ریاست جمهور توسط یک دانش آموز در زیر آمده است امیداست با دقت خوانده شود.
اول صبح آماده بودیم گفته بودند ساعت 7صبح حرکت می کنیم تا رئیس جمهور را ببینیم . بدون صبحانه خودم را به مدرسه رساندم از شب قبل چهارنامه آماده کرده بودم تا به رئیس جمهور بدهم .نامه پدرم که بیکاربود ونامه دختر همسایه مان که پول دانشگاه نداشت .سومین نامه مربوط به پیرزنی بودکه فرزندش معتادبود وقراربود که آن را به کانون بفرستند تا ترک کند اما پول نداشت ونامه چهارمی که مربوط به ایک کارگر اخراجی بود.
ساعت 7ونیم حرکت کردیم .شهر پراز ماشینهای غریبه بود که همگی آمده بودند تا مردم را به استقبال رئیس جمهور ببرند.
از روستاها هم آمده بودند وهرکدام نامه ای در دست داشت .نزدیک به ساعت هشت وخورده ای به اهواز رسیدیم ودر محلی که گفته بودند در سرما ایستاده بودیم .هرکس شعاری می داد .وهرساعت ماشینی می آمد وما فکر می کردیم رئیس جمهور است .
اما رئیس جمهور نیامد .تا اینکه متوجه شدم سرم گیج می رود فهمیدم که گرسنه ام است .بقیه دوستانم هم همینطور!
دویا سه تا ایستگاه زده بودند که نیم ساعت بیشتر خدمات رسانی نکردند وما نتوانستیم آبی بخوریم.
ساعت از دوازده ونیم هم ردشد مربی ما عصبانی شد وباراننده صحبت کرد که برگردیم .همه سوارماشین شدیم ولی مسول ماشینها نگذاشت ماشین حرکت کند .می گفت بایدآقای رئیس جمهور بیاید بعدا حرکت کنید.
درماشین منتظر ماندیم تا اینکه گفتند رئیس جمهورآمد
سراسیمه خودمان را به محل رساندیم بجزماشینی که باسرعت ازکنارمان ردشد چیزی ندیدیم !!!!!!!!!!
فورا به ماشین برگشتیم وسوارشدیم .این اولین استقبالی بود که می رفتم .وحاصلی جزگشنگی وگرسنگی برایم نداشت.
من که رئیس جمهور راندیدم ولی ای کاش رئیس جمهور من را می دید!
من که رئیس جمهور راندیدم ولی ای کاش رئیس جمهور من را می دید!
حالا که نوبت روحانی شدپرخرج شدند؟
نازی!!!!!!!!!!!!!!!!!طفلی دلم واسش سوخت
به نظرم این استقبالها باید برداشته بشوند این همه خرج برای چی؟؟؟؟؟؟