«ماذا تعرف عن بلاد العرب فی ایران» مقاله من ستة مقالات مختاره من کتاب الاستاذ المحقق الفاضل موسی سیادت نشرت علی مدونه "رامز للدراسات"اخترتها لکم، ان شاء الله تنال اعجابکم
عربهای کمری یا مقلوبه (جبیلات)
مصدر : تاریخ خوزستان از افشاریه تا دوران معاصر - موسی سیادت
«عربها از دوره هخامنشی و بخصوص اشکانیان برای حکومت و مردمان ایران شناخته شدهاند و میدانیم که پیروزی بی نظیر ایران را عهد «أزد» (اشک سیزدهم) (٩٢ هم) در اولین جنگ خود با روم «کراسوس» به طور قطع مرهون کمک و همراهی اقوام عرب در گمراه کردن رومیان بود.»[١] همچنین عربها در دوره ساسانیان و پیش از آن در سواحل جنوبی ایران میزیستند و بر آن مناطق مسلط بودند. چنانکه شاپور اول (٢٤١ ـ ٢٢٦م) برای سرکوبی برخی از حکام قبایل عرب به اهواز (خوزستان) رفته و پس از غلبه بر ایشان عازم میسان (دشت میشان «دشت آزادگان» و عماره عراق امروزی) کشته و امیر آن را که عرب بوده شکست داد و بر تمام نواحی جنوب ایران استیلا یافت»[٢] «مهاجرت عربها به ایران از راه دریا و خشکی بوده، چنانکه ساحل نشینان «خلیج فارس» از مناطق ساحلی بحرین، کویت و عمان بسوی سواحل جنوبی ایران مهاجرت کردند و از راه خشکی از محدوده «دشت میسان» بسوی شرق سرزمین عیلام (خوزستان و...) آمده و سپس مناطق جنوبی ایران نیز کوچ نمودند. چنانکه «کورتیوس رفوس» که در دههی اول قرن سوم میلادی میزیست مینویسد: عربها پیش از این تاریخ در نواحی کرمان و فارس میزیستند و بدین ترتیب عربها پیش از ساسانیان در ایران بودند. در دوره زمامداری شاپور دوم ساسانی (٢٩٠م) به پیروی از سیاست آشوریان در سرکوبی برخی از قبایل عرب توسط پادشاهان جابجا شدند. از جمله: عشایر بکرین وائل به کرمان و آبان که به «بکر أبان» معروف شدند و قبیله «ابنو حنظله» را به «رمیله» از توابع شوشتر اسکان داد. اضافه میشود که عربها محدوده ایران و توابع در جنگهای شاپور دوم (٢٩٠ م) با امپراطوری روم شرقی (بیزانس) وی را همراهی کرده و عملاً در جنگ شرکت داشتند.»[٣]
احمد کسروی نویسنده معاصر ایران در مورد مهاجرت عربها دورهی ساسانی مینویسد: «در زمان ساسانیان طایفههایی از تازیکان (عربها قبیله بنی طی = تازیک = تاجیک (جمهوری تاجیکستان (طازیک) آسیای میانه» در گرمسیرهای ایران از خوزستان و پارس و کرمان نشیمن داشته اند. یکی از این طایفهها «بنوالعم» بود که شاید نخستین طایفه تازیک بودهاند که رخت مهاجرت به درون ایران کشیدهاند. این طایفه در خوزستان در دو شهر «نهرتیری» (نزدیک سوسنگرد امروزی) و مناذر کبری (نزدیک شوشتر) نشیمن داشتهاند و از بومیان آنجا به شمار میرفتند.»[٤]
« ابن خلدون درباره بسیاری از قبایل عرب در آغاز اسلام مطالبی از این قبیل مینویسد: «فلان قبیله در کشورهای اسلامی پراکنده شدند یا در آغاز اسلام مهاجرت کردند و کسی از ایشان در عربستان نماند اینکه اکنون در سایل عراق و مصر و شام و سودان و شمالی آفریقا و جاهای دیگر به زبان عربی سخن گفته میشود دلیل دیگری است که عربها گروه گروه که به این سرزمینها مهاجرت کرده بودند. چه در دنیای قدیم برای نشر زبان در کشورهای بیگانه جز کوچانیدن انبوهی از مرم آن زبان بدانجا و آمیزش با بومیان راهی نبوده است.[٥] میدانیم تنها در خراسان در همان قرون اولیه ٢٥٠ هزار نفر عرب وجود داشتند.»
هنوز تبار بخش مهمی از ایرانیان شهری و روستائی و ایلی از سادات «شیبانی ها، انصاری ها، مدنی ها، یثربی ها، ریاحی ها، علم ها، بنی کعبها و. .. به عربها میرسد.» عربها ایرانی نیز از مرحله ایلی به قومی سیر کرده و با تغییر زبان هویت قومیشان در میان فارسهای ترک ها، گیلکها و کردها و سایر اقوام ساکن ایران در ایران شمالی و شرقی تحلیل رفت.[٦]
منابع عربی قرنهای نهم و دهم این را که چگونه عربها در طی فتوحات خویش در شهری بزرگ مسکن میگزیدند. در شهرها تنها سرداران و ماموران کشوری عرب و نمایندگان روحانیون مسلمانان (که در آغاز امر تقریباً همه عرب بودند.) منزلی نمیکردند بلکه اعضای خانوادههای اینان نیز همراهشان بودند. بدین قرار همه عرب بودن عدهی عربهای که در نقاط مفتوح منزلی میگزیدند بسیار بود. مهاجرت عربها به ایران به جریان فتوحات ایشان مربوط بود. ولی دستگاه خلافت پس از تسخیر ایران نیز عده جدیدی از تازیان را به منظور تقویت نفوذ عربها برای سکونت دائم به ایران گسیل داشت. مثلاً در زمان معاویه نخستین خلیفه اموی در سال ٦٧٢ ـ ٦٧١ میلادی حاکم عراق در کوفه مقرر داشت و از آنجا سراسر زمین شرقی خلافت را اداره میکرد. پنجاه هزار سپاهی عرب را با خانواده هایشان به نیشابور و مرو و بلخ و دیگر شهرها و حتی دهکدههای خراسان و تخارستان اعزام کرد تا در آن نقاط سکونت اختیار کنند و به عملاً ایشان زمین و خانه داد.»[٧]
«در مورد مهاجرت عربها پس از پیدایش اسلام یعقوبی از مؤلفان قرن سوم هجری در کتاب «البلدان» که از یکایک شهرهای ایران نام میبرد کرج را که نشیمن «ابودلف عجلی» معروف و خاندان و پیروانش بودند مینویسد: مردمش عجماند مگر آنان که از خاندان عیسی بن ادریس عجلی باشند یا از دیگر تازیکان که بدیشان پیوستهاند درباره قم مینویسد: بیشتر مردش از مذحج و از اشعریانند. سپاهان (اصفهان - جی) را مینگارد: بیشتر مردمش بزرگان و دهگانانند و گروهی نیز از ثقیف و بنی تمیم و ضبّه و خزاعه و بنی حنیفه و بنی عبدالقیس و دیگران بدانجا رفته اند. ری را مینویسد: عرب هاش اندک است. طوس را مینگارد: گروهی از تازیکان از قبیله «طی» و دیگران هستند ولی بیشتر مردمش عجماند. مرو را مینویسد: گروهی از تازیکان أزد و تمیم و دیگران در آنجا هستند. درباره همه خراسان مینویسد: در همهی شهرهای خراسان گروهی از تازیکان از مضر و ربیعه و دیگر تیرههای یمن هستند.[٨]
یعقوبی از آمیختگی «عرب و عجم» مردم قزوین، دماوند، دینور، صمیره، نیشاپور، سخن میگوید همچنین از حضور عرب ها، بنو أزد، بنوتمیم و جزاینان در مرو همچنین اهالی «بست» خود را از احفاد یمنی از قبیله «حمیر» میدانند.[٩] بسیاری از عربها نیز در هرات بودند.[١٠]
حسن بن محمد القمی به استناد «تاریخ گمشده» حمزه اصفهانی مینویسد: «استقرار عربها در اصفهان و حومه در زمان «حجاج» را شرح داده است.[١١] یاقوت حموی از اخلاف «بنی أزد» و «بنو مهلب» در جیرفت گفته است بنو تمیم و بنی طی در یزد اقامت گزیده بودند در حدود العالم از ٢٠ هزار عرب در بیابان کوزگانان خراسان سخن گفته که گویا گوسفندان و شتران بسیار داشتند در فارس نیز ایل عرب پر جمعیتی وجود داشت که ما بین شیراز و اصفهان و یزد ییلاق و قشلاق مینمود. عرب میش مست در خراسان، قراء ترشیز و قراین را داشت. در قرن نوزدهم میلادی گروههایی از عربها میش مست میان کاشان، لارو لواسان صحرانشین بودند.
(میرزا عبدالرحیم ضرابی) همچنین منابع تاریخی میگوید که در سالی (٥٢ هـ ق / ٦٧٣ - ٦٧٢م) پنجاه هزار مرد عرب با خانوادههای خود به خراسان آمدند که نیمی از آنها بصری و نیمی دیگر کوفی بودند. اگر شمار مرىها پنجاه هزار تن بوده است افراد خانواده آنها بیش از سه برابر آنها میباشد. گذشته از این کوچ بزرگ مردم در سال (٦٤هـ ق / ٦٤٨ - ٦٨٣م) گروه دیگری از قبایل عرب به خراسان آمدند در سیستان و شرق خراسان و حدود قومس (بین سمنان و دامغان) طوایف «قیس» غلبه داشتند. طایفه دیگری که قدری دیرتر از دیگران به خراسان آمده بود طایفه «أزد» بود که با آمدنش به خراسان گروه پراهمیت دیگری را در آن دیار تشکیل داد. »[١٢]
عربها در دیگر نقاط ایران نیز بودند از بنوشیبان در طبس (جنوب خراسان) از سند «اوون» را «سرجان ملکم» دیده است.
عربها کمری استان فارس
«عربها خمسه که در اصل از نجد، عمان و یمن آمدهاند (قرن هفتم هجری قمری) و در استان فارس متوطن شدند، از ایلات وابسته به اتحادیه خمسه فارس (قبیله عرب) «مجموعه آگاه» ایلات و عشایر (ص ٣٩ - ٣١ ) و (تاریخ ایران سرپرسی سایکس(ص ٦٧٣ ) که بنام ایل عرب معروف میباشد این ایل به دو بخش بزرگ «شیبانی» و «جباره» و تیرههای متعدد تقسیم میشود و همه ساله از لارستان در جنوب فارس تا اقلید در شمالی آن در ناحیهای که در شرق سرزمین ایل فارس زبان «باصری» قرار دارد کوچ میکنند «دو تیره جباره و شیباین عدهی آنها در دوره قاجاریه بالغ بر ١٥ هزار نفر است. که محل ییلاق آنها در بلوک «بوانات، قنقوری، سرچاهان» و «بندرعباس و لار» و محل قشلاق آنها در بلوک «محله سبعه» یعنی فسا و داراب و جهرم و رودان احمدی تا تنگ دالان و نیریزوده بیده است. از بین ایلات عرب استان فارس ایل شیبانیها دارای قدرت و نفوذ بیشتر است. معروفترین تیرههای این ایل: «پاپتی، تکریتی، حساتی، کتی، شیبانی، فارسی، ولی شاهی، شیبانی کتی، عبدالیوسفی، لوردن، مریدی، ابولحسنی، حیاتی، شاه سواری، ستوده، صباحی، ابوالحاجی، عزیزی، عمادی، کریحه، مهاری، اردن پلنگی، خوشنامی، سقلی، غله ریشی، الوانی، بنی عبداللهی، قلابه، جمالی، غلام شاهی، و ولی شاهی میباشند. تیرههای جباره شامل «آل ساعدی، ابوالغنی، پیراسماعیل، سادات حسینی، شیری ابوالمحمدی، بوربور، بهلولی، جابری، حنائی، عزیزی، أربز، بزسرخی، تنی، جاهکی، سقری، قره غانی، شیرانی، ابوالحسینی تربر، جلوداری، شاهسون، قنبری، عیسائی، نقدعلی، ابوالشرف، درازی، شعبانی، ولر» و تعدادی معروف به اولاد محمد و اولاد سبار و اولاد رستم خان و اولاد زین العابدین و گروه دیگری به نام «مقطجات» می باشند همچنین عربها باصری که از عربها خمسهاند و معتقدند که از عربها بصره میباشند زبان آنها عربی تحریف شده است. آنها از حیوانات باربر ارتزاق مینمودند و کمتر به ییلاق و قشلاق میروند به استثنای وائسیها
* باصریها از دو قبیله تشکیل شدهاند ١ - وائسیها ٢ ـ علی میرزائیها
١ـ وائسیها ـ سردسیرشان در احمد آباد و گرمسیرهاشان در هرم و بندشهر و شامل شعب: «عبدالیوسفی، علیمردی، علی شاهقلی، بهلولی، حنائی، جوجین، لبومومی، میر احمدی، میرکی، میری، میر سلیمی، سرو گری، شاه حسینی و ولی شاهی»
٢ـ علی میرزائیها ـ متشکل از شعب: «کرمی که سردسیرشان در اسو پاس و گرمسیرشان در مرودشت است و حسین احمدی که سردسیرشان در باجگاه و گرمسیرشان در سروستان است و علی قنبری و میری که سردسیرشان در اسوپاس و گرمسیرشان در سروستان و تیره قوغی که سردسیرشان در اسوپاس و گرمسیرشان در سروستان و تیره قوغی که سردسیرشان در اسوپاس و گرمسیرشان در سرگاه است و طایفه صلاحی که اسکان یافته (تخته قاپو) و حرکت ییلاق و قشلاق ندارند. »[١٣]
از طایفههای دیگر استان فارس: «طوایف کردی[١٤] در فارس را نوشته، ادریسی به نقل از «ابن درید»: «کردان» را از اخلاف «بنو مره» و «بنو عمر» و «بنوعامر» گفته است.[١٥] در استان فارس مشهد مرغاب «مقبره کوروش» عربها زندگی ایلی دارند. چنانچه بارون دوبد روسی، در سفرنامهی خود مینویسد: با دمیدن صبح پسر شیخ مرا به یک کاروانسرای مخروبه برد که، عربها چادرهای خود را به دور آن برپا کرده بودند و تعدادی از خانوارهای عرب نیز همراه رمههای خود به دور آن برپا کرده بودند و تعدادی از خانوارهای عرب نیز همراه رمههای خود در حجرههای آن اقامت داشتند.[١٦]»
عربها کمری کهگیلویه و بویر احمد
«عشایر باوی این تیرهها که اصلا از باویه شرق کارون هستند و در دوره قاجاریه در حدود چهار هزار خانوار در این منطقه ساکن بوده و بواسطه اختلاط و امتزاج با الوار منطقه جزو قسمت الوار کهگیلویه و بویر احمد محسوب میگردند.»
ناحیه موسوم به «باشت» و «کوه مره» را مالک شدند و دو قطعه مزبور را به اسم خود «باوی» نام نهادهاند باویهای این منطقه که توسط نادر شاه افشار از ایل کعب جدا کرده، ابتدا همراه با رئیسشان «شیخ هاشم باوی» در خراسان اسکان یافتند که پس از مرگ نادرشاه به فارس و کهگیلویه بازگشتند.» [١٧]
از تیرههای معروف آنها: «علی شاهی، موسائی، کاشین(کیشی)، بارآفتابی، قلعهای (عمله )، میباشند در ناحیه کهگیلویه نیز چند خانوار از سادات عرب ساکنند از جمله: سادات طیبی، سادات میر سالار و رضا توفیقی هستند.»
عربها ساکن استان ایلام (عیلام)
عشایر عرب داخلی غرب استان ایلام شامل: تیرههای سادات «نجات» و «خرسان» در دهلران و عشیره «شوب» در موسیان و عشیره «ربود» (الرویشد) در دشت عباس عین الربیع و عشیره چنانه «کنانه» در دشت عباس و عین الخصال و بنوکعب در موسیان سکونت دارند.
عشایر عرب خارج غرب استان ایلام
تیره سادات «سید صابر» در موسیان و «شبل» در عین الربیع و «طراز» در عین الخصال و «دبار» در فکه «بنی لام» «منتفک (منتفق)» در برج آمنه [١٨]
عربها کمری اطراف طهران
عربها حاجی آقا سلطان و عرب کتی و صحنائی در حدود ورامین و عرب حلوائی میباشند.
عربها کمری لرستان
لرهای پیشکوه به: «سلسله، دلفان، بالاقریه و طهرانی» تقسیم میشوند:
١- قبیله سلسله ـ گفته میشود از عربها هستند و در ناحیه شمال خرم آباد و دشت الیشتر ساکنند که تقسیمات فرعی آنها بدین ترتیب است: «حسنوند» «یوسفوند» «قلی وند» بادیه نشین و در حدود ٣٥ هزار نفرند (دوره قاجاریه) در زمستان بسمت جنوب رود کرخه (صیمره) میروند.
٢- قبیله دلفان ـ سراوستن لایارد، جهانگرد انگلیسی به هنگام بازدید از ایران که لرستان جزئی از استان خوزستان بوده در کتاب «سیری در قلمرو بختیاری و عشایر بومی خوزستان مینویسد: «دلفان بخش شمالی لرستان است نام آنرا معمولاً به «ابودلف» عرب که در قرن سوم هجری به شمالی لرستان است انداخته بود منتسب دانستهاند معروف است که یکی از اسرای قبیله «دلف» که پس از بازگشت بنام «دلفی» شناخته میشود. چهار پسر به نامهای: ایتی، مومی، بیژن (پیرن) و کاکا داشته که هر یک طایفهای به ترتیب به نام «ایتی وند» «مومی وند»، «پیروند» و «کاکاوند» ایجاد میکنند. بعدها طایفه «ایتی وند» به دو طایفه ایتی وند اولاد قباد تقسیم میشوند. همچنین مومی وند نیز به دو طایقه «نورعلی» و «میر بیگ» تقسیم شده و طایفه «چاواری» را نیز باید به این طوایف افزود این طوایف در بخش دلفان لرستان زندگی میکنند.
هنری فیلد مینویسد: «دلفان قبیله ایست که گفته میشود، از نژاد عرب هستند. ناحیه نزدیک دماوند بسمت کرمانشاه قره سو و مادیان رود را در اشغالی خود دارند. این قبیله که تعداد آنها به ٣٢ هزار نفر تخمین زده میشوند به تیرههای «کاکاوند »، «ایتاوند» و «مومیاوند» تقسیم میشوند. »[١٩]
«عربها کمری استان خراسان
«تیرههای عرب پس از حمله عربها تا دوران قاجاریه به ایران مهاجرت کردند. حتی تا خراسان پیش رفتهاند بیشتر مهاجران اولیه با گذشت زمان در جمعیتهای محلی و بومی حل شدهاند و امروزه تمیز آنان از همسایگانشان دشوار است. عشایر عرب خراسان، از «بهلولی» در خواف و «بخوزی» در باخرز (تایباد) و «خزائی» و «خاوری» در قره زر و «نادی» در بیرجند و سربیشه و «ابوبخش» در مشرق «سده» سکونت دارند.»
عربها جنوب بیرجند بنام «عربخانه» در نهبندان بسر میبرند. همچنین عربهای در ناحیه «قائنات» استقرار یافتهاند که در حدود دو سوم آنها سنیاند و بقیه شیعه میباشند که در اطراف مناطق «خور» و «چاهاک» و «محمدآباد» زندگی میکنند. سنیها در ناحیه «سنی خانه» و در ناحیه «خواف» نزدیک شهر نو ساکنند. »[٢٠]
عربها کمری سیستان بلوچستان
«جغرافیدانان اولیه از ایلات بلوص (بلوچ ـ بلوش) در کرمان نیز یاد کرده اند. صحرانشینند و خود را «عرب» میدانند. بلوچها احتمالاً از سه نژاد ایرانی، دراویدی (سیاه پوست جنوب هند) و نژاد عرب میباشند که مهمترین آنها: «ریگی ها» هستند.
عربها کمری ساکن خلیج فارس (مناطق ساحل شمالی) و جزایر آن:
١- جزیره قشم ـ مرکز سکونت تعدادی از: فارسها، هندیها و عربهای مهاجر از شبه جزیره العرب است.
٢- کنگان: بندری است در ساحل شمالی خلیج فارسی ساکنین آن از عربها مهاجر شبه جزیره العرب است.
٣ - مالکی: که با سر تیره «تمیمی» نیز معروفند بمناسبت وجود دو تیره عرب که به اسم مالکی و تمیمی در آنجا سکونت دارند. که از قریه «قصرکنر» به بندر عسلویه امتداد دارد.[٢١]
عربها کمری استان خوزستان
عربها کمری استان خوزستان تیره هائی هستند که صدها سال پیش از مناطق همجوار و جلگهی خوزستان جدا شده و در محدوده کمربندی کوهستانی (جبیلات) حد فاصل بین عربهای خوزستان (ساکن جلگه و دشت) و تیرههایی غیر عرب (ساکن کوهستان) سکونت اختیار کردند.
عربها کمری خوزستان به مرور زمان بر اثر اختلاط و امتزاج قومی و فرهنگی با اقوام غیر عرب زبان و فرهنگ آنها دگرگون شده و بصورت معجونی از فرهنگهای محلی (عربی، لری، بختیاری، کردی و ترکی) در آمده است.
از معروفترین عربها کمری خوزستان
قنواتی ها: (از قبیله مذحج اهل کوفه و از جهتی دیگر آنها را از قبیله بنو تمیم میدانند) قبیله ألأوس (ساکن شمس العرب در بهبهان) البوهیچل یا البوهیکل (قبیله بنی طرف)، اچمیل یا اکمیل (کمالی) و بوستانیها (ساکن عنبر و لالی - مسجد سلیمان)
آل دینار یا«دیناروندیها »: دیناروندیها عقیده دارند که از عقاب دینار بن نجار بن ثعلبه هستند و از قبیله خزرج بن حارثه میباشند پسران خزرج بن حادثه: ١ - عمرو ٢- عرف ٣- چشم ٤- کعب ٥ - حارث از پسران عمرو یکی ثعلبه پدر تیم ا... ملقب به نجار است [٢٢]نجار صاحب چهار فرزند به نامهای: مالک، عدی، مازن و دینار شده بود. دیناروندیها طایفهای عرب که خود را از دینارونیها میدانند و نسل خود را از همان، دینار پسر نجار میدانند.
تیرههای دینارونی: ١- عالی محمدی ٢- عالی محمودی ٣- اورک ٤- لجم اورک ٥- شالو ٦- سرکول ٧- سهید ٨- گورونی ٩- شیخ عالیوند ١٠- نوروزی ١١- بویر ١٢- کورکور[٢٣]
طایفه عکاشه: عکاشه خود را از احفاد «عکاشه» أز أصحاب پیامبر (ص) میدانند: (عکاشه بن محصن بن حرثان) و از فرزندان «دودان بن أسد بن خزیمه» حلیف «عبدالشمس» أین عکاشه بن محصن از اصحاب صفه و از زمره مهاجران و نخستین یاران پیامبر (ص) به شمار میرود.
تیرههای عکاشه: ١- طایفه خدر ٢- طایفه میرزاوند ٣- طایفه کاشهوئی ٤- طایفه کید ٥- طایفه ونکی ٦- طایفه میلاسی ٧- طایفه سادات امامزاده سلطان ابراهیم ٨- طایفه مراد ٩- طایفه موئی ١٠- طایفه کلا ١١- طایفه آلوئی ١٢- طایفه شهروئی ١٣- طایفه کربلائی حسن ١٤- طایفه کوشکی ١٥- طایفه دینار عالی»[٢٤]
طایفه بابادی: نژاد بابادیها به قبیله «الازرق» عرب که در بین النهرین سکونت دارند میرسد اینان در زمان خلفای عباسی به بصره کوچ کردهاند و مدت شش سال در آنجا بسر بردند. سپس به طرف خوزستان پیش آمدند. بابادیها از زمان بسیار قدیم مردمانی خشن و قانون شکن بودند و به علت همین طغیان و گردنکشی، حکومت وقت آنها را از چندین منطغه اخراح کرد تا سرانجام در محل فعلی (زردکوه بختیاری) مأوا گزیدند و سپس در «اندیکا» (مسجد سلیمان) اقامت یافتند.
طایفههای بابادی شامل: آرپناهی، کله یا گله، بدبینی، مدلیل، احمد محمودی، راکی، شهنی، کمار و نصیر» است [٢٥]
طایفههای دیگر عرب کمری خوزستان عبارتند از:
عرب شیخ، کلانتر، داودی، قریشی یا قریشوند، البوکردون(کردونی)، عقیلی و هاشمی (گتوند ـ شوشتر)، مددی (بنوکعب - مجدم) ساکن پرسیاه یا بیشه شیرین مرغاب از توابع ایذه و مسجد سلیمان، خانواده انصاری (از قبیله خزرج) خانواده جزایری، سادات بهبهانی(سید ابراهیم و سید اسماعیل و. ..) سگوندیها (اولاد کلاب) ساکن شوش: «برخی از تاریخ نویسان آنها را از عربها «خزاعل» میدانند که در صدر اسلام به لرستان آمده و به مرور زمان با طوایف «لر» منطقه بهم آمیخته و بطور کامل با آنها همانند شدند. »[٢٦] اهواز همچنین نقل شده که «میرزا قواما» یا «جامه بزرگ» خود از تبار عرب است خانوادهاش از مکه مهاجرت کرده است و در جلگه بهبهان زندگی میکنند. عربها کمری «علی بیگی»، (مهاوی ـ بنی طرف) که از بین آنها تیره عبدالهی ساکن نفتون و اسکاچ مسجد سلیمان و سادات خانوادههای محترم «گوشه» ساکن دزفول و شوشتر و سادات موسوی بهبهان عربها کمری بر اثر اقامت طولانی خود و ارتباط سببی (ازدواجهای برون گروهی) با طوایف غیر عرب با لهجههای گوناگون و متاثر از محیط مسکونی لغات و کلمات مختلف عربی و غیرعربی را بصورت خاصی (وارونه - مقلوبه) بکار میبرند. همانند جملات زیر که از زبان عربها کمری بخشهای «اندیکا» و «لالی» در محدوده شهرستان مسجد سلیمان شنیده میشود:
«قبشه اسریع راحم عرکه» «صبح زود رفتهاند به جنگ»
« بت أمحمد جوزت ورا أبن أحسین» «دختر محمد با پسر حسین ازدواج کرد»
« وینتم اترید اتروح گول الیانه دعی اژی اوراکی» «هر وقت خواستی بروی بگو تا همراهت بیایم »
«انت چند اخو و را چند اخوات عندک» «تو چند برادر و چند خواهر داری»
با توجه به جملات فوق میتوان گفت: کلمات عربی در برخی جملات جابجا شده و در بعضی دیگر جملات به وسیله حرف ربط و یا کلمه فارسی کامل میشوند. باید اضافه کرد که عربها کمری خوزستان نه تنها در کلمات روزمره بلکه در آداب و رسوم نیز تحت تاثیر اقوام غالب منطقه درآمده و با پیمان طایفهای خود را به ایلات غیر عرب منسوب ساختهاند همچنین رابطه خویشاوندی سببی برخی از عربها کمری و تیرههای منطقه (الوار، بختیاریها و ترکها) خوزستان از جمله با سران ایل چهار لنگ بختیاری «محمد صالح» و «علی صالح» و «رشیدخان» و «علیمردان خان» نواده دختری والی حویزه بودن وصلت با خوانین دورکی که نتیجه این پیوند ظهور خوانین دورگه (عرب ـ بختیاری) از قبیل: «امان الله خان بابادی» «خاج خسروخان احمد خسروی»، «لطف علی خان چهار لنگ» و «علیقلی خان بهمئی»[٢٧]
------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
[١]. (کثرت قومی و هویت ملی ایرانیان ـ دکتر ضیاء صدر ـ ص ٣٨ )
[٢]. (تاریخ ایران در
دوره ساسانیان - کریستنسن ـ ص ٧٥)
[٣]. تاریخ العرب
قبل الاسلام ـ الدکتور جواد علی - ج ٩ : ٦٣٣ ـ ٦٣٨ ـ ٦٤٠ ـ ٦٤١ ـ ٦٤٦)
[٤]. (تاریخ طبری - ج
٤ : ٢٠٨ ) و «تاریخ جغرافیائی خوزستان ـ محمد علی امام شوشتری ـ ج١: ٢٤٠»
[٥]. (ایران در عهد باستان ـ دکتر محمد جواد
مشکور ـ ص ٤٧١ ـ ٤٧٢
[٦]. نقل از: (ایران
نامه ـ سال دوازدهم ـ شماره ٣ ویژه هویت ایران وکثرت قومی و هویت ملی ایرانیان ـ
دکتر ضیاء صدر ـ صص ٣٨ ٣٩ انتشارات اندیشه نو ـ سال ١٣٧٧ )
[٧]. ـ «تاریخ ایران
ـ پطروشفسکی ـ ترجمه: کریم کشاورز ـ ص ١٦٥»
[٨]. (ایلات و عشایر - مجموعه آگاه - ص ٢٠٢
تا ٢١٤ ) و (شهریاران گمنام ـ احمد کسروی - ص ١٣٨ تا ١٤٧)
[٩]. یعقوبی ٤٤ الی
٥٧
[١٠]. (حدود العالم:
١٠٤)
[١١]. (القمی: ٢٦٤ -
٢٤٠)
[١٢]. ( تاریخ ایران از اسلام تا سلاجقه ـ ج٤:
٣٠ - ٣١) و (محمد مفید ـ مستوفی ج١: ٣٦)
[١٣]. (مردم شناسی
ایران ـ هنری فیلد ـ ص ٢٥٥ - ٢٥٩ )
[١٤]. (مجموعه آگاه ـ
ایلات و عشایر (ص ٢٩ - ٣١ - ٩٨ - ٩٩ )
[١٥]. (ادریسی ٢: ٤٠٦
- ٤٠٧ )
[١٦].: (لرستان و خوزستان
ص ٦٤)
[١٧]. (سفرنامه لرستان
خوزستان بارون دوبد ـ ص ١٧٦ - ١٧٧)
[١٨]. (جغرافیای استان
ایلام- ص ٢٠ - گروه جغرافیائی استانه ایلام)
[١٩]. (مردم شناسی
ایرانص ٢١٧ - ٢١٨ - ٣٠٠ - ٧٨٠)
[٢٠]. (مردم شناسی ایران ـ هنری فیلد ـ ص ٢١٧
ـ ٢١٨ ـ ٣٠٠ ـ ٧٨٠ ) و (مجموعه آگاه - ایلات و عشایر - ص ٢٩ - ٣٠ - ٣١ - ٢٠١
) و (تاریخ ایران بعد از اسلام - دکتر عبدالحسین زرین کوب - ص ٣٧٠)
[٢١]. (مجموعه آگاه ـ
ایلات و عشایر)
[٢٢]. (جمهرة انساب
العرب ابن حزم اندلسی ص ٣٤٦)
[٢٣]. (مدخلی بر شناخت
قبایل عرب خوزستان ـ تألیف حاج کاظم پورکاظم- ج ٣: ٧٠) و (سیری در قلمرو بختیاری و عشایر بومی خوزستان- لایارد و. ..
صفحات -٣٣- ٣٩- ٤٣ - ٥٨ - ٥٠)
[٢٤]. (تاریخ ایل
بختیاری ـ اسکندرخان عکاشه ضیغم الدوله ص ٥- ٧- ١٢- ١٣ ٦٦٩- ٧٠٠) و (سیری در قلمرو بختیاری و عشایر
بومی خوزستان ـ لایارد ص ٢٤٧ ـ ٢٤٦)
[٢٥]. (سیری در قلمرو
بختیاری و عشایر بومی خوزستان ـ لایارد صص ٢٤٦ - ٢٤٧) و (تاریخ ایلی بختیاری نوشته: اسکندرخان عکاشه (ضیغم الدوله) ص ٥-
٧- ١٢- ١٣- ٦٦٩- ٧٠٠) (تاریخ
جغرافیائی عرب خوزستان نوشته: موسی سیادت (ص ١١٣ )
[٢٦]. (عشایر خوزستان
- قبایل سگوند: جهانگیر قائم مقامی - مجله یادگار، شماره (٧) - صفحه (١٨ - ٢٤ ) و (جامعه عشایری خوزستان - دکتر ارشاد - (ص
٢١ ) - انتشارات دانشگاه شهید چمران (جندی شاپور)
[٢٧]. «سیری در قلمرو
بختیاری و عئنایر بومی خوزستان، لایارد - ص ٩٢ » و «تاریخ جغرافیائی عرب خوزستان
- ص ١٩٦ تا ٢٠٢ و تاریخ ده هزار ساله ایران ـ نوشته: عبدالعظیم رضایی ـ ج ٢ : ١٥٠ - ١٥١ - ١٥٢»