باوی سلام

باوی سلام

اولین مجله فرهنگی ،اجتماعی شهرستان باوی
باوی سلام

باوی سلام

اولین مجله فرهنگی ،اجتماعی شهرستان باوی

ماجرای کسی که توسط فرعون مسلمان شد


هنگامی که فرانسوا میتران در سال 1981میلادی زمام امور فرانسه را بر عهده گرفت، از مصر تقاضا شد تا جسد مومیایی شده فرعون برای برخی آزمایشها و تحقیقات به فرانسه منتقل شود.
هنگامی که هواپیمای حامل بزرگترین طاغوت تاریخ در فرانسه به زمین نشست، بسیاری از مسئولین کشور فرانسه و از جمله رئیس دولت و وزرایش در فرودگاه حاضر شده و از جسد طاغوت استقبال کردند.
پس از اتمام مراسم، جسد فرعون به مکانی با شرایط خاص در مرکز آثار فرانسه انتقال داده شد تا بزرگترین دانشمندان باستانشناس به همراه بهترین جراحان و کالبدشکافان فرانسه، آزمایشات خود را بر روی این جسد و کشف اسرار متعلق به آن شروع کنند.
رئیس این گروه تحقیق و ترمیم جسد یکی از بزرگترین دانشمندان فرانسه بنام پروفسور موریس بوکای بود که برخلاف سایرین که قصد ترمیم جسد را داشتند او در صدد کشف راز و چگونگی مرگ این فرعون بود.
تحقیقات پروفسور بوکای همچنان ادامه داشت تا اینکه در ساعات پایانی شب، نتایج نهایی ظاهر شد؛ بقایای نمکی که پس از ساعتها تحقیق بر جسد فرعون کشف شد دال بر این بود که او در دریا غرق شده و مرده است و پس از خارج کردن جسد او از دریا برای حفظ جسد، آن را مومیایی کرده اند. اما مسئله غریب و آنچه باعث تعجب بیش از حد پروفسور بوکای شده بود این مسئله بود که چگونه این جسد سالمتر از سایر اجساد باقی مانده، درحالی که این جسد از دریا بیرون کشیده شده است.
پروفسور موریس بوکای در حال آماده کردن گزارش نهایی در مورد کشف جدید (مرگ فرعون بوسیله غرق شدن در دریا و مومیایی جسد او بلافاصله پس از بیرون کشیدن از دریا) بود که یکی از حضار در گوشی به یادآور شد که برای انتشار نتیجه تحقیق عجله نکند، چرا که نتیجه تحقیق کاملا مطابق با نظر مسلمانان در مورد غرق شدن فرعون است.
ولی موریس بوکای بشدت این خبر را رد کرده و آن را بعید دانست. او بر این عقیده بود که رسیدن به چنین نتیجه ی بزرگی ممکن نیست مگر با پیشرفت علم و با استفاده از امکانات دقیق و پیشرفته کامپیوتری.

در جواب او یکی از حضار بیان کرد که قرآنی که مسلمانان به آن ایمان دارند قصه غرق شدن فرعون و سالم ماندن جثه ای او بعد از مرگ را خبر داده است

ادامه مطلب ...

از نشانه های منتظران

سید محمد سعید جعفری کرمانشاهی 18 بهمن ۱۳۳۱ در قصرشیرین و در ایام تصدی پدرش بر گمرک خسروی به دنیا آمد. سلسله ایشان از سادات قدیمی و اصیل کرمانشاه بود و با چهل واسطه به امام حسن ابن علی ابن ابیطالب(ع) می‌پیوست.

سید شجاع الدین جعفری، برادر سعید، نقل می‌کند: «شبی که مرحوم آقا‌سعید در بامداد آن، شهید شدند دسته‌ی ما عملیات داشتیم. یکی دو ساعت به غروب مانده بود که آقا‌ سعید به من گفتند: «آقا شجاع برویم غسل کنیم.» نزدیک محل استقرار ما در قره بلاغ یک موقعیتی بود به نام چم امام حسن(ع) که از سر شاخه‌های رود الوند به حساب می‌آمد، آب زلالی داشت و عمقش هم تقریباً به اندازه یک نفر بود.
  ادامه مطلب ...

نجار زندگی

نجار پیری خود را برای بازنشسته شدن آماده میکرد . یک روز او با صاحب کار خود موضوع را درمیان گذاشت .
پس از روزهای طولانی و کار کردن و زحمت کشیدن ، حالا او به استراحت نیاز داشت و برای پیدا کردن زمان این استراحت میخواست تا او را از کار بازنشسته کنند .
صاحب کار او بسیار ناراحت شد و سعی کرد او را منصرف کند، اما نجار بر حرفش و تصمیمی که گرفته بود پافشاری کرد .

سرانجام صاحب کار درحالی که با تأسف با این درخواست موافقت میکرد ، از او خواست تا به عنوان آخرین کار ، ساخت خانه ای را به عهده بگیرد . 

 

ادامه مطلب ...

کتاب «ریشه‌ها» /هدیه روز تولد آمریکا

عبدالزهرانیسی به نقل از دفترحفظ ونشر آیت اله خامنه ای:/نقشه‌ای در کار نبود که پژوهش‌های مربوط به ریشه‌ها و نوشتن این سرگذشت ۱۲ سال طول بکشد. انتشار این کتاب در ۲۰۰ سالگی استقلال ایالات متحده‌ی آمریکا کاملاً تصادفی است. این است که ریشه‌ها را به عنوان هدیه‌ی روز تولد به کشورم که بخش عمده‌ی ریشه‌ها در آن روی داده است تقدیم می‌کنم.


رئیس‌جمهور کنونی آمریکا یک سیاه‌پوست است. هرچند آمریکا این روزها نیاز دارد که مسأله‌ی تبعیض نژادی را حل شده معرفی نماید اما جنبش‌های نژادپرستانه‌ از بدو انتخاب باراک حسین اوباما، از هیچ حمله و توهینی به او دریغ نکردند.

با این حال موضوع آخرین پیشنهاد رهبر انقلاب برای مطالعه در مورد وحشی‌گری‌های آمریکا به شخص اوباما هم بی ارتباط نیست. آن هم نه از باب ظالم بودن، بلکه بدین سبب که نیای او و خانواده‌اش مثل آدم‌های این کتاب به آفریقا برمی‌گردند.

ادامه مطلب ...

کسی که امام(ره) بر مجروحیت او گریست!

عبدالزهرا نیسی به نقل ازخبرگزاری فارس :/تنها آدرسی که از قهرمان سوسنگرد داشتیم این بود که او در یک موتورسازی واقع در میدان خراسان مشغول به کار است؛ البته دوستان وی گفته بودند که جلیل بر اثر شدت مجروحیت در ناحیه سر، قادر به تکلم نیست؛ اما برای دیدار با وی و تهیه گزارش به میدان خراسان می‌رویم؛ سراغ او را از مغازه‌داران دور و اطراف می‌گیریم، کسی او را نمی‌شناسد؛ به موتورسازی مراجعه می‌کنیم که کارگر آن جوان است؛ اسم «جلیل نقاد» را می‌آوریم، او هم نمی‌شناسد، از پدرش هم می‌پرسد پدرش هم نمی‌‌شناسد؛ بعد می‌گوییم این موتورساز قدرت تکلم ندارد؛ موتور ساز جوان می‌گوید: «بله، موتورسازی است که نمی‌تواند صحبت کند، فکر می‌کنم در خیابان خراسان روبروی بوستان کوثر باشد».
 

ادامه مطلب ...